گل
نویسنده: آرمان مردانی(شنبه 88/11/10 ساعت 5:9 عصر)
سرخی یک گل به من می گوید که باطن روشن روزی قربانی خواهد شد
آرتمیس بر عرشه ایستاده بود و از دور ناوگان دریایی آتن را مشاهده میکرد.صدای دریا او را به نبرد فرا می خواند نبردی برای بودن .برای همیشگی بودن.نبردی که نام ها را در تاریخ حک می کند .زمانی که او در یاسالار لشکر ایران شده بود تازه ازباکترین آمده بود. و شاهنشاه او را در یا سالار نبرد با دولت شهر آتن کرده بود. در حالی که قدحی از شراب ملایم در دست داشت آرام نشست و با نگاهی خیره به دریا آرام گفت ماسیس تس .بیا چند کلمه ای با تو حرف دارم .صدای گام های ماسیس تس شنیده شد مه در چکمه های فولادین گرفتار بودند. آرام کنار بانوی جنگ آرتمیس نشست و خود خود را روی میز قرار داد. او نیز به ناوگان آتن خیره شد.فقط صدای باد شرقی می امد .آرتمیس:به نظر تو نتیجه نبرد چند ساعت دیگر چیست .از همین جا دریایی از خون را می بینم که موج می زند.و اجساد بی شماری از ایرانیان و یونانیان را. ولی در این میان فقط یک نام باقی می ماند . فقط یک نام .نام پیروز ونام شکسته. همه این سربازان بازیچه این دو نام خواهند بود. آرام جرعه ای را سر کشید و دوباره جام رابر میز نهاد .هنوز جام در دست او بود .و دوباره:ولی چیز دیگری نیز هست .در نهایت روزی که شیپور به صدا در آید فقط دو نام می ماند .باز دو نام .خیر و شر . و بازی ما که چون نبرد زندگیست. و امروز در دریا .هیچ چون ما نیز برای آن دو نام شمشیر می زنیم. بعد برخاست و به سمت ماسیس تس رفت آرام دست بر شانه های او گذاشت و در گوشش زمزمه کرد. برای پیروزی آمده ام . برای آن می جنگم . و برای آن می میرم.سپس بوسه ای بر گونه زیر دست خود نشاند و فریاد کشید به سمت آتن.
این هم یه طرح
نویسنده: آرمان مردانی(پنج شنبه 88/11/8 ساعت 12:10 عصر)
آرمان
نویسنده: آرمان مردانی(پنج شنبه 88/11/8 ساعت 12:3 عصر)
نظرات خود را در باره این کاریکاتور ها اعلام کنید. من هم نهم ساعت شش بعد از ظهر می رسم یزد.
این رو دو روز ژیش کشیدم
فکر کنم برای مشاهده این کاریکاتور باید اون رو در یه جایی کپی کنید تو کامپیوتر خودتون
لیست کل یادداشت های این وبلاگ